جای رد پا به سینه...

سینه مگر جای رد پاست..

اذان و داغ جوشان...

غم علی اکبر روزی چندبار تازه می شد...

برای زینب...

وقتی می شنید:

اشهد ان علی ولی الله...

ساختیم اما بعدش سوختیم...

سکینه:تا الان که با بی آبی سوختیم و ساختیم...

از الان به بعد بی تو چگونه تاب بیاوریم؟!!!!!!

با جمعه شبت چه کنم...

و دوباره قصه تکراری و تلخ هذا یوم الجمعه...

نیامدی...

با جمعه شبت چه کنم...

مهدیا!

نماز آیات نخوانم؟!!!

هر وقت دیگر خشک خشک می شوم...

نام تو را زمزمه می کنم و ابرها دوباره می آیند...

نماز آیات نخوانم؟!!!...

روضه ای از جنس مزار شهید 2...

واژه های تنت از رحل دو دستم افتاد...

سوره های مدنی در دل صحرا مانده...

بس که زهم پاشیده رشته های تسبیح تنت...

----------------------------------------------------

پ.ن:1.سنگ مزار شهید محمد قاسم ملکی

2.بهشت زهرا یادگاری زیاد دارد...

روضه ای از جنس مزار شهید...

ماندنت در نظرم مثل معما مانده...

چیدمت در بغل هم به زحمت اما...

ظاهرا باز کمی از بدنت جا مانده...

-----------------------------------------------------

پ.ن:1.سنگ مزار شهید مهدی نواب...

2.بهشت زهرا بودم...

قدمتان روی چشم ایرانیها...

زینب به ایران می رسد...

و مشتاق دیدار ح س ی ن...

اما زینبی از جنس معصومه...

و ح س ی ن از جنس رضا...

-------------------------------------------------------------

پ.ن:

1-سالروز ورود بانو حضرت فاطمه معصومه(س) به ایران...

2-دلم بسی هوای روضه مدینه کرده هست...

3-رنگ ها هرکدام حرفی دارد...

آه...

بند دلم به نگاه تو...

دلم بند شده به نگاه تو...

مهدیا!!!

خورشید سوخت...

خورشید را ...

خورشید کربلا سوزاند...