از حر...

از حر یاد گرفته ام قبل از اینکه کار از کار بگذرد، برگردم

سردار کربلا....

"سردار" کربلا بود حتی اگر "سر" نمی داد،عباس..

از وهب...

از وهب یادگرفته ام سر که دهی برای ح س ی ن سر بلند خواهی شد

عادت موجب مرض

آمدند به صفین و نیزه زدند قرآن را

به کربلا آمدند و دوباره به نیزه زدند قرآن را

....

از اینجا فهمیده ام عادت گاهی موجب مرض است

اشدا علی الکفار...

اشداء علی الکفار رحمآئ بینهم

شان نزول عباس است

عبوس میدان و رئوف خیمه ها

آب از جنس تیر و نیزه

آب خواست تا عاقبت بخیرشان کند

آب دادند و عاقبت به شر شدند

آبی از جنس تیر و نیزه

بارش تیر....

آسمان کربلا سیاه شده بود

ابر نبود،تیر بود...

شامی بودن

اسب شامی که باشی برای تن ارباب عالم نیز می تازی...

رمی بنی امیه ای...

بنی امیه ای که باشی

رمی جمراتت می شود پیشانی امامت...

عصا می خواهم...

تا طور کشانده ای، عصا می خواهم

یک تذکره کرب و بلا می خواهم

ح

 س

 ی

ن

---

پ.ن:با تو در طلوع خواهم بود و بی تو در غروب تنهایی خواهم مرد