نای دل

ای کاش بین هفتاد و سر،سری بود مرا...

آخرین مطالب
پیوندها
۱۶
آذر
به مادرش رفته بود،برای حمایت از ولایت حاضر بود کتک بخورد ولی دست نکشد و افشا کند...

به پدرش رفته بود در شجاعت...

این است معنای ولایت پذیری و خانواده ولایی...

۱۵
آذر
کربلا گفتم این قبر چرا کوچیکه ؟

گفتن انقدر زخم زدن .. بدنش کوچیک شده ....

گفتم چرا قاسم بزرگ شده پس ؟ ابوالفضل کوچک شده ؟

گفت ...

گفت خجالت مرد رو کوچیک می کنه ...

۱۵
آذر

دوباره هوا تاریک شد...

دوباره لکنتم شروع شد...

ب..ب..ب...بابا...

ک...ک...ک...کاش ...ع ع عمو بود...

۱۵
آذر
کلمة اللله هی العلیاء

و حسین کلمه خداست بر بلندای نیزه...

۱۴
آذر
در رکوع بود
که سائل آمد
و انگشترش را بخشید...
.
.
.
او نیز به پدرش رفته بود...
خودش ، انگشترش را می بخشید

اگر مهلت می دادش ساربان...

به نقل از (روضه ما)

۱۴
آذر
پلان آخر بازیگر نماهنگ است

صدای خنده ی اخنس شروع آهنگ است

درون کادر زمین خورده مردِ مظلومی

گریم لبش شاهکار یک سنگ است


۱۴
آذر
امشب خیلی ها تو تاریکی گذاشتند ورفتند

بدون چراغ

یادشان نبود تو مصباح الهدی هستی...

عین ما که یادمان می رود تو را و در تاریکی ماندیم...

۱۳
آذر
و خسف القمر

و جمع الشمس و القمر(قیامت/8و9)

کنار علقمه قیامت شده بود...

عباس خسوف می کند و حسین سر او را در بر گرفته...

(برگرفته از حسینیه دل)

۱۳
آذر
عمو جون!!

تو که اون بالایی به بابا بگو دخترش تو خرابه منتظره...

۱۳
آذر
اودمدم آقا برات بگم

برا خود خودت که غلط کردم

منو ببر...