نای دل

ای کاش بین هفتاد و سر،سری بود مرا...

آخرین مطالب
پیوندها
۲۰
آذر
همین قلب کوچکم وقتی می گیرد و گره می خورد به پنجره های ضریح تو، بهانه می شود  که بگویم به خودم نه ماهه از محل تولدم دورم و انگار نه انگار...

از روزی که برگشتم زمزمه اش به سرم زد که بازهم...

من همچنان با با روسیاهی می روم و می روم... که ایکاش کنار خود نگهم داری ارباب...

وقتی می گن: زود نصیبت شدآآآآ! و من میشینم و هی حساب می کنم که زود یعنی چقدر؟؟!!!!

نه ماه رفت!نه ماه یعنی  لحظه لحظه هایی که هر شب و روز بمیری و زنده بشی!شش ماه می شود همه لحظه هایی که حال نداری بهت گیر میدند که چی شده و تو باز می گویی فقط حال نداری و میگویی دعا کنید حل بشه!!!!!!

کاش باز نمیگشتم...
فقط ح س ی ن!!

۱۸
آذر
و إذا تُتلی علیهم ءایاتنا بیّنات تعرف فی وجوه الذین کفروا المنکر

یکادونَ یَسطونَ بالّذین یتلونَ علیهم ءایاتنا..

هنگامی که تو قرآن می خواندی نیز دیدیم با لبهایت چه کردند...

آقا جان...

ح س ی ن...


۱۸
آذر
تو اشک بده منم برات گریه میکنم...

تو جون بده منم برات سینه میزنم...

آقا شفا بده...

.

.

.

.

دلمو...

۱۸
آذر
تنها تو بودی که خوب فهمیدی

استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت

شش ماه علی بودن را تاب إوردی...





پ.ن:

به نقل از برادر حمید برقعی

۱۸
آذر
چه کرد با جگرت ماتم علی اکبر

که شد کنار تنش مثل محتضر حالت

و عمه گفت که بعد از عموی لب تشنه

شکست نخل امیدت ، دلت ، پر و بالت...

بگو بابا،امشب دیگر بگو...

۱۷
آذر
دلم هوایی مشهد بود..

اما نشد برم...

برای امام رضا میگم:...

۱۷
آذر
تو ازخاندان کرم هستی

از قتلگاه تو هیچ کس دست خالی برنگشت...

ارباب...

۱۷
آذر
وضعم خرابه،دعا می خوام

من جا مونده ام از حسین،حتی از این کاروان...

کاروان کجایید؟!!!

من می خوام جای بزرگ بانوی سه ساله کتک بخورم...

بی بی شفا می خوام...

شفای دلم رو می خوام...

۱۶
آذر
آتش چقدر رنگ پریده است تنور

امشب مگر سپیده دمیده ست در تنور

از دودمان فتنه خاکستری،خسی-

خورشید را به شعله کشیده است در تنور

جز آسمان ابری این شام کوفه سوز

خورشید سر بریده که دیده دیده است در تنور...

امان از دل سوختگان،دل سوخته،دامن سوخته...

۱۶
آذر
تو دلم آشوبه...

چه خبره ؟!!!

نمیدونم!!!