یک نفر هم دیگر نبود...
فقط او بود با 72 گلبرگ...
نجوا ها شروع شد...
:آقا دوباره معجزه کن تا زنده شوم تا دوباره شهید شوم،شهید عشق تو ...منم می خوام شهید تو بشم ح س ی ن...
سینم می سوزه:ح س ی ن...
یک نفر هم دیگر نبود...
فقط او بود با 72 گلبرگ...
نجوا ها شروع شد...
:آقا دوباره معجزه کن تا زنده شوم تا دوباره شهید شوم،شهید عشق تو ...منم می خوام شهید تو بشم ح س ی ن...
سینم می سوزه:ح س ی ن...
اگه بگند ما که بهتون کربلا دادیم ولی شما خودتون آدم نشدید چه؟؟!!!!!
آقا!!!!من فقط جوابم اینه که بگم:ارباب فقط ح س ی ن ه!!!فقط تو!!!
امشب تو خیالاتم میگم کاش امشب میشد که پرنده بشم برم کربلا...
نای دل من فقط شده:آه...
یکادونَ یَسطونَ بالّذین یتلونَ علیهم ءایاتنا..
هنگامی که تو قرآن می خواندی نیز دیدیم با لبهایت چه کردند...
آقا جان...
ح س ی ن...
تو جون بده منم برات سینه میزنم...
آقا شفا بده...
.
.
.
.
دلمو...
استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت
شش ماه علی بودن را تاب إوردی...
پ.ن:
به نقل از برادر حمید برقعی
که شد کنار تنش مثل محتضر حالت
و عمه گفت که بعد از عموی لب تشنه
شکست نخل امیدت ، دلت ، پر و بالت...
بگو بابا،امشب دیگر بگو...