نای دل

ای کاش بین هفتاد و سر،سری بود مرا...

آخرین مطالب
پیوندها

۶۲ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

۲۲
آذر
وقتی غروب اون ظهر سخت رسید...

یک نفر هم دیگر نبود...

فقط او بود با 72 گلبرگ...

نجوا ها شروع شد...

:آقا دوباره معجزه کن تا زنده شوم تا دوباره شهید شوم،شهید عشق تو ...

منم می خوام شهید تو بشم ح س ی ن...

سینم می سوزه:ح س ی ن...

۲۰
آذر
قصه"..."را فقط خودت میدونی آقا..

۲۰
آذر
محرم شروع شد مثل هر سال،چقدر هم زود گذشت نمیدونم چرا هنوز زنده ایم..

و این شهر"ری" هم بعد این همه سال است عزادار توست

ما گندم رسیده شهر ری هستیم...

 

۲۰
آذر
دارم به این فکر می کنم اون دنیا اگه جلومون رو نگه دارن بگن:چرا تو دنیا به زبون خودمونی چرا آدم خوبی نبودید چی بگم؟!!!!

اگه بگند ما که بهتون کربلا دادیم ولی شما خودتون آدم نشدید چه؟؟!!!!!

آقا!!!!من فقط جوابم اینه که بگم:ارباب فقط  ح س ی ن ه!!!فقط تو!!!


امشب تو خیالاتم میگم کاش امشب میشد که پرنده بشم برم کربلا...

نای دل من فقط شده:آه...

۲۰
آذر
در قنداقه اش قرآن می خواند و پیامبر لبانش را می بوسید،خواست بگوید لبانی را که قرآن میخواند را  می بوسند...
بعدا که قرآن خواندی،نیز بوسیدند...
چه بوسیدنی؟!

۲۰
آذر
همین قلب کوچکم وقتی می گیرد و گره می خورد به پنجره های ضریح تو، بهانه می شود  که بگویم به خودم نه ماهه از محل تولدم دورم و انگار نه انگار...

از روزی که برگشتم زمزمه اش به سرم زد که بازهم...

من همچنان با با روسیاهی می روم و می روم... که ایکاش کنار خود نگهم داری ارباب...

وقتی می گن: زود نصیبت شدآآآآ! و من میشینم و هی حساب می کنم که زود یعنی چقدر؟؟!!!!

نه ماه رفت!نه ماه یعنی  لحظه لحظه هایی که هر شب و روز بمیری و زنده بشی!شش ماه می شود همه لحظه هایی که حال نداری بهت گیر میدند که چی شده و تو باز می گویی فقط حال نداری و میگویی دعا کنید حل بشه!!!!!!

کاش باز نمیگشتم...
فقط ح س ی ن!!

۱۸
آذر
و إذا تُتلی علیهم ءایاتنا بیّنات تعرف فی وجوه الذین کفروا المنکر

یکادونَ یَسطونَ بالّذین یتلونَ علیهم ءایاتنا..

هنگامی که تو قرآن می خواندی نیز دیدیم با لبهایت چه کردند...

آقا جان...

ح س ی ن...


۱۸
آذر
تو اشک بده منم برات گریه میکنم...

تو جون بده منم برات سینه میزنم...

آقا شفا بده...

.

.

.

.

دلمو...

۱۸
آذر
تنها تو بودی که خوب فهمیدی

استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت

شش ماه علی بودن را تاب إوردی...





پ.ن:

به نقل از برادر حمید برقعی

۱۸
آذر
چه کرد با جگرت ماتم علی اکبر

که شد کنار تنش مثل محتضر حالت

و عمه گفت که بعد از عموی لب تشنه

شکست نخل امیدت ، دلت ، پر و بالت...

بگو بابا،امشب دیگر بگو...