نای دل

ای کاش بین هفتاد و سر،سری بود مرا...

آخرین مطالب
پیوندها

۲۳۵ مطلب با موضوع «حضرت عشق...» ثبت شده است

۰۲
آذر
بریزم آه و ندبه و غم گریه می‌کنم

دلتنگم و به یاد حرم گریه می‌کنم

شایستة زیارت شش گوشه نیستم

این روزها به حال خودم گریه می‌کنم

تا تلّ زینبیّه و گودال قتلگاه

با یاد خیمه گاه قدم به قدم گریه می‌کنم

۰۲
آذر
بهار تیغ به باغ تن تو لاله دواند

خزان نعل ولی حیف کرد پا مالت

چه کرد با لب تو چوب خیزرانش که

شکفته مثل گل لاله زخم تبخالت...

زخم تو از ستارگان بیشتر است،

۰۲
آذر
صبرش امان حوصله ها را بریده بود

وقتی که از حوالی میدان گذشته بود

باران اشک بود و عطش شعله می کشید

آب از سر تمام بیابان گذشته بود

آن پرده های آخر صفین ناگهان -

از پیش چشم آینه یک آن گذشته بود

می دید آیه آیه ی آن زیر دست و پاست

کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود...

۰۲
آذر
السلام علیک یا ارباب،خوب دانم که کمترازآنم، که بگویم زنسل سلمانم ،لکن ازابتدابه لطف خدا ، نوکرت بوده ام و میمانم، خیلی از وقتها برای دلم، قدر یک آه روضه میخوانم سرجدا ، نیزه ، بوریا ، صحرا ؛ سم اسب ، استخوان... نمیدانم ، کاش میشد که بعد مردن هم ، بشنوم از زبان خویشانم، بسکه نالید و بسکه هق هق کرد ، عاقبت بین روضه ها دق کرد.

۰۲
آذر
بگذار گریه، درد دلم را، دوا کند

چشمم نظر به قافله ی کربلا کند

دردیست درد عشق که درمان پذیر نیست

شاید نگاه معجزه، آن را دوا کند

اینجا هنوز اصغر شش ماهه تشنه است

ای کاش چشمِ حرمله قدری خطا کند

۰۲
آذر
اصلا حسین جنس غمش فرق می کند

این راه عشق پیچ و خمش فرق می کند

اینجا گدا همیشه طلبکار می شود

اینجا که آمدی کرمش فرق می کند

از نوع ویژگی دعا زیر قبه اش

معلوم می شود حرمش فرق می کند

تنها نه اینکه جنس غمش جنس ماتمش

حتی سیاهی علمش فرق می کند

با پای نیزه روی زمین راه می رود

خورشید کاروان قدمش فرق می کند

۱۵
مهر
مانده از کوفه کسی با قلب تو مَحرم شود

حُر شود از گیر و دار فتنه و آدم شود

زخم خواهد زد نقاب صورت نامردها...

"یقضی الله ست" می خواهد تو را مرهم شود

من یقین دارم پس از این تیغ شمشیر عرب...

"آه" از شرم گلویت، تا قیامت خم شود

بعد تو آتش به نای و نی بهم می پیچد و...

پرده های کبریا همرنگ با ماتم شود

دست خون خواهی ماه از آب بیرون می زند

آه عالم سوز سینه عبرت عالم شود

عاقبت دستی بکش آقا به روی شعر من...

تا کمی از بار بر دوش مصیبت کم شود

خوب می دانم شفاعت می کنی آخر مرا

آرزو دارم که آنچه خوب می دانم شود

۲۰
شهریور

در پرده ی غم مانده آوای گلویم

زخمی شده زیر و بم نای گلویم

هرچه نَفَس از سینه رفته برنگشته

بسته شده از بغض، مجرای گلویم

۰۱
شهریور

معلوم شد از این نفس های بریده

یحیی شده روح مسیحای گلویم

خون شفق می جوشد از هُرم صدایم

خورشید می سوزد ز گرمای گلویم

۱۲
مرداد

بنا نبود کسی پیکر تو را ببرد

عبای کهنه ی پیغمبر تو را ببرد

بنا نبود کسی نیزه بی هوا بزند

بنا نبود که بال و پر تو را ببرد

بنا نبود که در روز آخر عمرت

اجل بیاید علی اکبر تو را ببرد

بنا نبود برای دو قطره آب فرات

سه شعبه حنجره ی اصغر تو را ببرد