نای دل

ای کاش بین هفتاد و سر،سری بود مرا...

آخرین مطالب
پیوندها

۶۲ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

۰۴
آذر
مزار کوچک تو پر شده ست از خونت/بخواب ماهی من در میان دریایت..


۰۴
آذر
در هجمة تواتر شمشیر و تیر و تیغ

راهی به جز شقایق پرپر شدن نداشت

از بسکه پیکرش شده پامال اسبها

یک جای بی جراحت و سالم ، بدن نداشت

زلفی که شانه شد به سر نیزه صبحگاه

کنج تنور چاره به جز سوختن نداشت...


ما زلف نشین،زلف سوخته ایم...


۰۴
آذر
من از زیارت ناحیه خوب دانستم،شکسته ایست کسی شیشه غرور تو را

.

.

باز هم نیامدی..

و باز هم دوباره گریه صباحا و مساء...

یا اباصالح المهدی


۰۳
آذر

نمیدونم،چه خبره،این کاروان هنوز نرسیده غوغایی به پا کرده...
در دل من...
حسین خسته ام،بیا وببر بگم بخاطر اکبر،بگم به خاطر عباس،بگم به خاطر رقیه...
از قدیم گفتند:غریب مادر حسین..
هرچه نباشد،او نیز در خرابه ام ابیهایی بوده است...
ای خدا،ما رو به رقیه ببخش...
تا هنوز نرسیده محرمت،پرم کن به پای بی پری علم هایت...

۰۲
آذر
بریزم آه و ندبه و غم گریه می‌کنم

دلتنگم و به یاد حرم گریه می‌کنم

شایستة زیارت شش گوشه نیستم

این روزها به حال خودم گریه می‌کنم

تا تلّ زینبیّه و گودال قتلگاه

با یاد خیمه گاه قدم به قدم گریه می‌کنم

۰۲
آذر
بهار تیغ به باغ تن تو لاله دواند

خزان نعل ولی حیف کرد پا مالت

چه کرد با لب تو چوب خیزرانش که

شکفته مثل گل لاله زخم تبخالت...

زخم تو از ستارگان بیشتر است،

۰۲
آذر
صبرش امان حوصله ها را بریده بود

وقتی که از حوالی میدان گذشته بود

باران اشک بود و عطش شعله می کشید

آب از سر تمام بیابان گذشته بود

آن پرده های آخر صفین ناگهان -

از پیش چشم آینه یک آن گذشته بود

می دید آیه آیه ی آن زیر دست و پاست

کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود...

۰۲
آذر
السلام علیک یا ارباب،خوب دانم که کمترازآنم، که بگویم زنسل سلمانم ،لکن ازابتدابه لطف خدا ، نوکرت بوده ام و میمانم، خیلی از وقتها برای دلم، قدر یک آه روضه میخوانم سرجدا ، نیزه ، بوریا ، صحرا ؛ سم اسب ، استخوان... نمیدانم ، کاش میشد که بعد مردن هم ، بشنوم از زبان خویشانم، بسکه نالید و بسکه هق هق کرد ، عاقبت بین روضه ها دق کرد.

۰۲
آذر
در خود شکست آن شب، از خود برید عباس

اوج ولایت است این، خود را ندید عباس

آن عاشقان یکدست، هفتاد تن نبودند...

یک تن شدند، یک تن، اول مرید عباس

۰۲
آذر
بگذار گریه، درد دلم را، دوا کند

چشمم نظر به قافله ی کربلا کند

دردیست درد عشق که درمان پذیر نیست

شاید نگاه معجزه، آن را دوا کند

اینجا هنوز اصغر شش ماهه تشنه است

ای کاش چشمِ حرمله قدری خطا کند