نای دل

ای کاش بین هفتاد و سر،سری بود مرا...

آخرین مطالب
پیوندها
۲۴
آذر
این روزها قرآن دیگر روی رحل خوانده نمیشه

روی نیزه...

رحلی از جنس نیزه...

۲۴
آذر
نبودن تو مثل نبودن ما نیست

تو هستی!!!

بودن ما ،که مثل بودن تو نیست

ما نیستیم!!!

۲۴
آذر
دلم گرفته...

از اینکه ادای لبخند،ادای شادی و ادای... را در بیاورم،بدم اومده...

آقا تو میدونی درد چیه...

دوا هم میدونی چیه...

تازه دواش هم دست خودته!!

پس بده در راه خدا...

ح س ی ن جان بده...

دوباره ذکر رو لبم شد:ح س ی ن،آرام جانم...

آرام جان،آتش زدی به جان...

۲۴
آذر
ای که می بخشی تو با انگشتری،انگشترت...

دست خالی رد مکن ما را از سر کویت ح س ی ن!!!!!!


بخاطر بانوی دلم،جگر گوشه سه ساله ات...

آقا منم می خوام....

کربلا

۲۴
آذر
حرف دل زهیر این بود:

من مسلمان چشمان ح س ی ن م!!!

ارباب،نظری!!!

۲۲
آذر
وقتی غروب اون ظهر سخت رسید...

یک نفر هم دیگر نبود...

فقط او بود با 72 گلبرگ...

نجوا ها شروع شد...

:آقا دوباره معجزه کن تا زنده شوم تا دوباره شهید شوم،شهید عشق تو ...

منم می خوام شهید تو بشم ح س ی ن...

سینم می سوزه:ح س ی ن...

۲۰
آذر
قصه"..."را فقط خودت میدونی آقا..

۲۰
آذر
محرم شروع شد مثل هر سال،چقدر هم زود گذشت نمیدونم چرا هنوز زنده ایم..

و این شهر"ری" هم بعد این همه سال است عزادار توست

ما گندم رسیده شهر ری هستیم...

 

۲۰
آذر
دارم به این فکر می کنم اون دنیا اگه جلومون رو نگه دارن بگن:چرا تو دنیا به زبون خودمونی چرا آدم خوبی نبودید چی بگم؟!!!!

اگه بگند ما که بهتون کربلا دادیم ولی شما خودتون آدم نشدید چه؟؟!!!!!

آقا!!!!من فقط جوابم اینه که بگم:ارباب فقط  ح س ی ن ه!!!فقط تو!!!


امشب تو خیالاتم میگم کاش امشب میشد که پرنده بشم برم کربلا...

نای دل من فقط شده:آه...

۲۰
آذر
در قنداقه اش قرآن می خواند و پیامبر لبانش را می بوسید،خواست بگوید لبانی را که قرآن میخواند را  می بوسند...
بعدا که قرآن خواندی،نیز بوسیدند...
چه بوسیدنی؟!