دل رقیه خون بود که با چشمهای کم سویش شانس شناخت بابا را از دست داد...
شامی کتک هم میزند به قصد کشت می زند...
از رقیه یاد گرفته ام سیلی خوردن برای امام به سن نیست...
رقیه اسیر نگاه پدر است...
از رقیه فهمیده ام در باغ شهادت باز است..
بالاتر از سیاهی رنگی هست،رنگ سرخ ح س ی ن ی!
مسلم شهید غربت ح س ی ن بود
سال تحویل عاشقان شب اول محرم است..
بسم رب الح س ی ن
سیاه می پوشیم و دل را سفید میکنیم
حضرت عشق!
مجنون شدنت می خواهم و بس...