دلم عزای پیرهن سیاهم رو گرفته...
دلم گرفته...
دوست دارم دوباره یک محرم باشه...
اما نمی شه...
دل من هنوز سیاهه،ح س ی ن!!!!
دلم عزای پیرهن سیاهم رو گرفته...
دلم گرفته...
دوست دارم دوباره یک محرم باشه...
اما نمی شه...
دل من هنوز سیاهه،ح س ی ن!!!!
دشت یعنی سرزمین صاف و هموار و یا کمی ناهموار...
.
.
.
آقا که رفت به گودال...
شاید بخاطر اینکه تو دلش این بود که زینب نبیند...
اما،آخر هم دید...
چه دیدنی...
تو محله یهودیها!
بدنم"سنگسار" تو شد...
همونطور که دلم "اسیر" عشق تو بود...
همه را تحمل کردم،از برای "تو"...
--------------------------------------------------------------
پ.ن:دلم روضه سه ساله می خواد...
چشمم دنبال ماه هست...
نگاه به ماه دلم رو تکون میده...
چشهامو تکون میده...
آه ماه حرم...
همه اش بخاطر توست...
میدونی یعنی چقدر؟!!!
یعنی دست کوچک...
به اندازه ای که اگه از ناقه بیافتد بیهوش هست...
پای کوچک...
به اندازه ای که هر چقدر هم تند بدود،باز به او می رسد..
گونه کوچک...
یعنی اگه سیلی بخورد،نیم رخ او کبود است...
قلب کوچک...
یعنی اگر سر بابا را ببیند،می میرد...
سه ساله یعنی رقیه...