آری تو هم ضریح داشتی ای ستاره کوچک...
ضریح تو سینه بابا شد...
فدای آن سینه شبکه شبکه شده...
آری تو هم ضریح داشتی ای ستاره کوچک...
ضریح تو سینه بابا شد...
فدای آن سینه شبکه شبکه شده...
تیر های خود را آماده قاسمش کرده بودند...
آخر فکر می کردند به تابوت پدر کم تیر زده اند...
شاید تا آخرین لحظه تو دلت قصه ح س ی ن بود...
تو هم غم او را می خوردی...
.
.
.
برادر شبیه برادر...
پیامبر را یهود...
زینب هم در محله یهودیها سرش...
.
.
.
"ندهد فرصت گفتار به محتاج،کریم.............گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است"
یکی برای برادر بزرگتر
یکی برای برادر بزرگ
.
.
یکی برای جگر تکه تکه حسن...
یکی برای اینکه دیگر کفنی باقی نمانده برای "ح س ی ن"...
سلام بر او که با عصمت و طهارت فاطمى همراه با خاطره ای از کوچه تنگ و تاریک مدینه،در خاک غریبانه بقیع آرمیده است و خورشید وماه، تنها سنگ مزار اویند و سایبان آن بال کبوترانى است که روز و شب بر آن خاک بوسه می زنند و آب روی مزار او همان اشک چشم شیعیان پدرش هست...
.
.
.
"ندهد فرصت گفتار به محتاج،کریم.............گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است"
روی سینه اش چیز سنگین نگذاشت...
.
.
.
در کربلا چه کردند...
حرم مهربانی...
حرمی که کربلای اولم را از اونجا گرفتم...
میرم مشهد...
پابوس سلطان علی موسی الرضا...
دعا میکنم همه را...