نای دل

ای کاش بین هفتاد و سر،سری بود مرا...

آخرین مطالب
پیوندها

۴۰ مطلب با موضوع «شمعی ز دردانه عشق..» ثبت شده است

۱۷
فروردين
دردانه ای سه ساله به پدرش گفت:

پهلوی شکسته ای دارم،

اما شکسته تر از پهلوی مادرت زهرا نمی شود..



پ.ن:با دردانه...

پ.ن2:شعر سوخته...

پ.ن3:دختر سه ساله اسیر نگاه پدر است یا شایدم کشته...


۰۹
فروردين

سوختن در شعله ی دل کمتر از پرواز نیست...




پ.ن:فعلا میلاد عمه سادات است و نمی شود روضه خواند و باید دهان را خاک گرفت..

۲۸
اسفند
امسال قبل عید،نه کربلایم جور شد... ح س ی ن!

نه سوریه... زینب!

نه خادمی شهدا...حاج همت!

نه خادمی جمکران...مهدیا!

پس من چه کنم!!!...

همه امیدم به حریم رئوف است....    



پ.ن:امسال سخت ترین پایان سال و شروع سال را دارم...

دعا می خواهم...

۲۴
اسفند
دیشب تمام “سردرد“های چند ساله ام را شمردم! اما جمع اش، باز هم کمتر از یک لحظه “پادرد” سه ساله ی تو شد …
۲۴
اسفند
گفتند بیا عمو زنجبر باف بازی کنیم...

اما یادشان نبود که دردانه سه ساله دیگر به کلمه عمو حساس است...

خیلی حساس...

۰۷
بهمن
یاد آیه(فاخلع نعلیک انک...) میکنم:

دلم میگه آقا همه چی داد:

سر...

پسر...

برادر...

انگشتر...

حتی دختر سه ساله...

۰۵
بهمن
سوره فجر خواندنیست...

مخصوصا آیه 17...

.

.

.

.

فدایت شوم بانوی سه ساله...

۲۷
دی
دختر سه ساله اسیر نگاه پدر هست...



--------------------------------------------------------------

پ.ن:دلم روضه سه ساله می خواد...

۲۶
دی
دختر سه ساله...

میدونی یعنی چقدر؟!!!

یعنی دست کوچک...

به اندازه ای که اگه از ناقه بیافتد بیهوش هست...

پای کوچک...

به اندازه ای که هر چقدر هم تند بدود،باز به او می رسد..

گونه کوچک...

یعنی اگه سیلی بخورد،نیم رخ او کبود است...

قلب کوچک...

یعنی اگر سر بابا را ببیند،می میرد...

سه ساله یعنی رقیه...

۲۳
دی
همه شنیدیم که دختر بغل پدرش آروم می گیرد...


اما دختری در خرابه گفت:

بابا!!

تو بیا در آغوشم،هم من آروم شم هم تو...