و این شهر"ری" هم بعد این همه سال است عزادار توست
ما گندم رسیده شهر ری هستیم...
اگه بگند ما که بهتون کربلا دادیم ولی شما خودتون آدم نشدید چه؟؟!!!!!
آقا!!!!من فقط جوابم اینه که بگم:ارباب فقط ح س ی ن ه!!!فقط تو!!!
امشب تو خیالاتم میگم کاش امشب میشد که پرنده بشم برم کربلا...
نای دل من فقط شده:آه...
یکادونَ یَسطونَ بالّذین یتلونَ علیهم ءایاتنا..
هنگامی که تو قرآن می خواندی نیز دیدیم با لبهایت چه کردند...
آقا جان...
ح س ی ن...
تو جون بده منم برات سینه میزنم...
آقا شفا بده...
.
.
.
.
دلمو...
استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت
شش ماه علی بودن را تاب إوردی...
پ.ن:
به نقل از برادر حمید برقعی
که شد کنار تنش مثل محتضر حالت
و عمه گفت که بعد از عموی لب تشنه
شکست نخل امیدت ، دلت ، پر و بالت...
بگو بابا،امشب دیگر بگو...
از قتلگاه تو هیچ کس دست خالی برنگشت...
ارباب...
من جا مونده ام از حسین،حتی از این کاروان...
کاروان کجایید؟!!!
من می خوام جای بزرگ بانوی سه ساله کتک بخورم...
بی بی شفا می خوام...
شفای دلم رو می خوام...