نای دل

ای کاش بین هفتاد و سر،سری بود مرا...

آخرین مطالب
پیوندها

۲۳۵ مطلب با موضوع «حضرت عشق...» ثبت شده است

۳۰
دی
شکر فروشی یوسف نمیرسد جایی...

زبس که لعل لب یار ما نمک دارد...

۳۰
دی
ح س ی ن...

بگذار پشت در میخانه بمیرم!!!

۲۹
دی
نمازم تو کربلا کامل هست...

آخر چون وطنم آنجاست...

۲۹
دی
مگه میشه دل به تو داد و بی خیال کربلا شد...

آقا...

کربلا...

۲۹
دی

شبهای جمعه دلم باب القبله هست!!!!

۲۹
دی
در تاربخ اومده کربلا دشت بوده...

دشت یعنی سرزمین صاف و هموار و یا کمی ناهموار...

.

.

.

آقا که رفت به گودال...

شاید بخاطر اینکه تو دلش این بود که زینب نبیند...

اما،آخر هم دید...

چه دیدنی...

۲۸
دی
وقتی آب را از مشتت ریختی، آبروی آب هم بر آب رفت...

۲۷
دی
برادر!!!

تو محله یهودیها!

بدنم"سنگسار" تو شد...

همونطور که دلم "اسیر" عشق تو بود...

همه را تحمل کردم،از برای "تو"...

۲۷
دی
دختر سه ساله اسیر نگاه پدر هست...



--------------------------------------------------------------

پ.ن:دلم روضه سه ساله می خواد...

۲۶
دی
دختر سه ساله...

میدونی یعنی چقدر؟!!!

یعنی دست کوچک...

به اندازه ای که اگه از ناقه بیافتد بیهوش هست...

پای کوچک...

به اندازه ای که هر چقدر هم تند بدود،باز به او می رسد..

گونه کوچک...

یعنی اگه سیلی بخورد،نیم رخ او کبود است...

قلب کوچک...

یعنی اگر سر بابا را ببیند،می میرد...

سه ساله یعنی رقیه...