حالا می خواهد هنگام غسل باشد یا آمدن یار...
حالا می خواهد هنگام غسل باشد یا آمدن یار...
روا مـدار کـه پیوسـته دل شکسـته بـود
دلی که سایه به زلف تو بست ای ساقی...
مهدیا!
سوختن در شعله ی دل کمتر از پرواز نیست...
قدح چون دور ما باشد به هوشیاران مجلس ده
مـرا بگـذار تا حیـران بمـانم چشـم در ساقی
ﻣﻦ ﺍﺻﻞ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﻩﺍﻡ ﺯ ﻳﺎﺩ
ﺑﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ…
همه جا برایت جای خالی هست...
حتی سفره های هفت سین
جز دل من...
مهدیا!
بی تو دگر فصلی نیست همه شده اند یک فصل و آن زمستان…
با سرمای سوزان ...
شاخه درختان خشک خشک...
بهار بی شروع با تو = سردترین فصل سال…
دل من نیز بهار می خواهد،چرا که " ربیع الانام" نام توست...
دعایم کن،که حول حالنایم نیاز به دعای تو دارد...
پ.ن پایانی:امیدوارم بهار امسال عطر بهار تو را استشمام کند...
(هوای آفتابی در پیش است)
این روزها حال هواشناسی را اصلا ندارم؛
هوای بی تو بارانیست...
باور کن چشمانم راست می گویند...
مهدیا!