نای دل

ای کاش بین هفتاد و سر،سری بود مرا...

آخرین مطالب
پیوندها

نجوای ح س ی ن...

دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۲:۳۱ ب.ظ
یاأما،أنا ابنک الح س ی ن...

کلمینی...



پ.ن:این جمله تا انتهای جگرم را سوزانده است...

پ.ن:چند بار تکرارش کن از زبان کودکی خردسال ببین چه میکند...


نظرات  (۱۵)

صورت ح س ی نو عرش خدا...
خون خدا...
کف پای مادر است...
  • قاسمی فر برای پست بعد
  • سلام
    بانو خیلی التماس دعا داریم خیلی ما دستمان کوتاه شما ما را فاموش نکن میان ضجه هایت برای حضرت دل...
    و مخصوصاً برای خانمی که مریض احوال است التماس دعا داریم.
    التماس دعا ..
    به حق صاحب عزا
    حاجت روا
    انشالله
    یا الله...
    این خودش یک روضه کامل بود...
    ..
    اتش زدید ..این دل غمدیده را..
    کلمیــــنی ، اماه...
  • یک شیعه با سلاح قلم
  • هیزم آورده که آتش بزنند این در را

    پشت در حضرت زهراست، خدا رحم کند...
    سید مجتبی خیلی حضرت زهرا سلام الله علیها رو دوست داشت

    یه شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد

    با نگرانی رفتم سراغش

    دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده

    دستش هم روی پهلوش گذاشته و از درد دور خودش می پیچه

    بلند بلند هم داد می زد: آخ پهلوم ... آخ پهلوم



    چند دقیقه بعد آروم شد

    گفتم: چته مادر! چی شده؟

    گفت: مادر جان!

    از خدا خواستم دردی که حضرت زهرا س بین در و دیوار کشید رو بهم بچشونه

    الان بهم نشون داد

    خیلی درد داشت مادر... خیلی!

    راوی: مادر شهید سید مجتبی علمدار



    فدای مادر سادات سلام الله علیها...
    وقتی مردم شهر کاالنعام اند،

    بل هم اضل!

    در و دیوار سبقت می گیرند

    تا السّابقونَ السّابقون شوند؛

    برای تبرّک شدن!

    قحطی محبت که باشد؛

    مسمار از همه مقرّب تر است!
    مــــا و در

    بــــــه نــامـــــــش نگــــــاه کــــن...

    چطـــــور غریبــــــانــــه.....

    قصــــــــه‌ے غصـــــــــه‌ے مـــــــــا را...

    بـــــه دوش مے کشــد...!



    شهـــــــــادت ِ مــــــــــادر ِ پهـــــــلو شکستــــــــــــه ِ ســـــــــــادات بــر

    صـــــــــاحب ِ امرمـــــــان حضـــــــرت حجــــــه بن الحســـــــــن عسکــــــــــــرے

    تســــــــلیت بـــــــاد...

    آقــــــــــــاجــــــان علی تنهــــــــاست...بـــــــرو و زیــــــــــر تابـــوت مــــــــــادرت را بگیـــــــر...

    آجــــــرک اللــــــــه آقاجــــــــــان فے مصیـبـــــــت جـــــــدتک ِ یـــا مهــــــــدے....
    سید مجتبی خیلی حضرت زهرا سلام الله علیها رو دوست داشت

    یه شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد

    با نگرانی رفتم سراغش

    دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده

    دستش هم روی پهلوش گذاشته و از درد دور خودش می پیچه

    بلند بلند هم داد می زد: آخ پهلوم ... آخ پهلوم



    چند دقیقه بعد آروم شد

    گفتم: چته مادر! چی شده؟

    گفت: مادر جان!

    از خدا خواستم دردی که حضرت زهرا س بین در و دیوار کشید رو بهم بچشونه

    الان بهم نشون داد

    خیلی درد داشت مادر... خیلی!

    راوی: مادر شهید سید مجتبی علمدار



    فدای مادر سادات سلام الله علیها...
    ما در کوچه های تنگ زمانه مان بر یاری امام غایب مان سیلی که هیچ
    غصه هم نخورده ایم......!!!
    این روزها....بلند ترین ارتفاعی که موجب مرگ ام می شود

    افتادن از چشم شماست

    اربــــــاب

    دریاب...
    .

    اشـــــــ ک ...

    سهم این روزهامان است ...
    شما هم به مانند ما دلتان در این روزها با روضه های چیذر قرار می گرفت...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی