بهترین پاسدار عمه...
سه شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۰، ۱۲:۰۰ ق.ظ
بسم رب الرقیه
قدری آغوش عمه پوشیدم،کاش می مردم و نمی دیدم
یا که معجر بده همین حالا،یا که امشب مرا ببر بابا
طعنه ها قد کمانی اش کردند،پیر شد در نگاهشان
هر بارتا به من خیره شد نگاه سنگ،سینه ی او شده سپر بابا..
بابا،عمه خوب پرستاری کرد...
- ۹۰/۰۹/۰۸