۱۶
فروردين
در سوخته زود می شکند...
در زدن در مدینه فرق کرد؛
با دست نمی زنند با لگد...
پ.ن:کمر درد گرفته ام...
پ.ن2:الان منتظرم یه بچه سید بیاد و بگه:مادر جوونم!!!
حالا می خواهد هنگام غسل باشد یا آمدن یار...
سوختن در شعله ی دل کمتر از پرواز نیست...
نه سوریه... زینب!
نه خادمی شهدا...حاج همت!
نه خادمی جمکران...مهدیا!
پس من چه کنم!!!...
همه امیدم به حریم رئوف است....
پ.ن:امسال سخت ترین پایان سال و شروع سال را دارم...
دعا می خواهم...
بوی دود و یاس با هم درآمیخته،می آید…