۲۱
دی
نامت را که می برم دلم تکه تکه می شود...
ح س ی ن...
چشمانم دوباره می بارند...
شبیه زینب می شوم...
آخه اشک من، نمی از یم زینبه..
ح س ی ن...
چشمانم دوباره می بارند...
شبیه زینب می شوم...
آخه اشک من، نمی از یم زینبه..
دل رقیه هم برای پدرش صد... هزار...قسمت شد...
چرا سم های اسبان بوی سیب می دهد...
قرآن زیر سم اسبان...
قرآن روی نیزه...
قرآن در تنور...
قرآن در تشت طلا...
.
.
آخرش یک نفر پیدا شد که جای آن را بداند...
قرآن بر روی زانوی رقیه...
حتما اشک باید جوری باشه که دل زینب را ذره ای التیام دهد...